شاید خنده های شما ...
با اینکه دلتنگی از پست قبل تا هنوز منو اسیر خودش کرده اما اومدم تا شاید بتونم خنده ای روی لبهاتون بنشونم مگر به لطف شادی شما مشکل اولیه زندگی من هم حل بشه و ...
بدون هیچ مقدمه ی دیگه ای :
رفته به پیش استاد اون دختر نوخاله
گریه کنون نالون نمره می خواد دوباره
یه بار دیگه مشروط ، ترم دهم تموم شد
انگار نه انگار عمرش یه ترم دیگه حروم شد
بازم با بغض و گریه ، می گه باباش مریض بود
اما نمی گه اون روز ، تو پارک با یک عزیز بود
اشک می ریزه چه آسون ! تا نرم شه قلب استاد
تکراری بوده حرفاش ، یه بار دیگه افتاد
می گه : (( آقای دکتر ! تو رو خدا مهندس !
یه نمره ، ۲۵/۰ ، به داد نمره ام برس
وگرنه مشروط می شم ، یه ترم دیگه می مونم ))
تو دل می گه می ره اون ، من چطوری بمونم ؟!
آخ که چقد فاجعه است ، قصه ی عاشقی ها
درس یکی تموم شه ، غربت و یار تنها !
آخ که چه تلخ دوری ، با خاطرات نشستن
ساعت ۱۰ تماس داشت ، مخابراتُ بستن
رو جزوه ها عکس قلب ، شعرای عاشقونه
جزوه ها خیس خیسه ، عشقای بچه گونه
هر ورقش خط خطی ، خسته شد از کتابا
نمی دونه به سرعت ، می رسه روز فردا !؟
می ترسه اخراج بشه ، آخر لیسانس نگیره
نیاد سراغش اون یار ، عشقش ُ پس بگیره
وقتش عجب تلف شد ، عمرش ُ داده بر باد
با زاری و اشک و آه ، نمره گرفت ز استاد
درسا همه تموم شد ، ترمای مشروط و پاس
همه گذشت و آخر گرفته خانوم لیسانس
.
.
.
بعد از این کار کمیکی که تقدیم کردم ، می خوام با چند تا کار کوتاه قدیمی در خدمتتون باشم ؛
از اولین پیچ جاده ی آبی رگهایت
پیچیدم !
کوله بار عشقم چپ کرد
و کسی جز (( تو )) برای کمک نبود
بی تفاوت گفتی :
(( دور زدن ممنوع !! ))
......................................................................................
طلسم گل سرخ
پر پر ... !
پر !
پر کبوتریت
در قفس هم سایه گیر کرده
...................................................................................
دو گرانیت سیاه
با رگه هایی سرخ ...
و معدن چی !
زیر سٍرُم !!
.
...............................................................................
حسادت خدا
گریبانم را گرفت ؛
رفتی !
...............................................................................
(( عکس ماه ))
در آب افتاد
برکه ،
منجلاب شد !!
..............................................................................
ما !
از نسل همسر هابیلیم !
که پدرمان قابیل
نطفه ی شیطان بود و
آتش در رحم مادر کاشت !!
............................................................................
کارهای کوتاهی که خوندین از سال ۸۲ تا ۸۴ بود . امیدوارم که بتونم از نظراتتون در جهت بهبود اونها و کارهای آتی بهرمند بشم .
در پایان ضمن سپاس ، همه رو به خوندن غزلی از سید باقر طباطبایی از شاعران خوب انجمن حافظ گنبدکاووس دعوت می کنم ؛
به التماس دلم اعتنا نکن مینا
برای این همه من ، ما بپا نکن مینا
هراس عشق و جنون را ببین چه مواج است
تو دل به این دل دریا رها نکن مینا
برو که از تو و عشقت هنوز می ترسم
برو به ارزش من اتکا نکن مینا
اگر کسی به تو از بی وفائیت گله کرد
بگو که من به تو گفتم : وفا نکن مینا !
غروب چشم تو در چشم من که فاجعه نیست
دوباره می دمی از ... سرمه را نکن مینا ــ
ــ بهانه ای که شفق را بگیری از دریا
مرا به جزر و مدش مبتلا نکن مینا
و با امید رسیدن به ساحلی آرام
به اشتباه مرا ناخدا نکن مینا
چقدر تشنه ی نوشیدن ... نیارزد نه !
به ... التماس دلم اعتنا نکن مینا
در پناه اهورای پاک تندرست و کامروا باشید
آوردن ایمان به تو حتی هنر است