زاییده شد و به زندگی مایل شد
انسان و شعور بردگی حاصل شد
بیهودگی ِ دقیقه ها پیرش کرد
تا اینکه شناسنامه اش باطل شد

سلام نمی کنم
چون سلام هیچ وقت واسمون سلامتی نیاورده ...
.

این روزا حالم مثل گروه خونیم o منفی شده ( ... خودم می دونم ! بایست o رو گشادتر می نوشتم )

خودمو چندین بار مرور کردم ؛ نبودم ، بودم ، نبودم ، بودم ، نبودم ... هستم ... نخواهم بود ...؟!!
انگار عزرائیل افسردگی ، روزمرگی رو به کالبدم تف کرده ! هر شبَم (( چه کنم ؟ )) (( چی کار کنم ؟ )) شروع مراسم شب اول قبر ِ برزخ ِ فرداست !
چه می دونم ؟ شاید نهلیسم مزمن گرفتم ، شایدَم تاثیر شایعاتی ِکه تو خونم تزریق میشه ... می گن : خدا مرده ! ...می گن اداره برق با قطع و وصل کردنای ِ ناگهانی ترازو دیجیتالش رو شگفت زده ؛ اونَم چون کشش این همه سورپرایز شدن رو نداشت ، دامن عدالت خدا رو لکه دار کرد و ... خودش فسوخت *! ... حتی شایع بود که (( حضرت والا )) با (( دشمن )) دست برادری داده ! ... تازه یه حرفا هم به گوش می رسه که می گن (( نگی بهتره )) !!
البته من فکر می کنم که سل گرفته باشه ؛ آخه هر جای زمین رو که نگاه می کنم با سرفه ای خلط چرکینش رو می ندازه همون جا !! راستش همین مسئله روحمو ... !! آره ولی خواهشنا ً به کسی نگید !
دیروز زنای همسایه همه متفق القول شدند که طاعون به روح شهرمون شبیه خون زده و (( مردی )) زیر (( زنا )) خوابیده ، اینه که (( قنداق کریستالی ))  بچه هامونَم نمی تونه جای تر بابا رو پر کنه ! ... چند تا شون چادر چاقچور کردند که ... که چی ؟! تو این هیر و ویری رسول رستاخیزَم هواپیما شخصی گرفته ، تو جزیره خصوصیش ، داره خیلی خصوصی تر زندگیشو _ شایدم زندگیمونو _ می کنه !
دیگه انتظار گودو رو نمی کشم ؛ تا خودم ، ناجی خودم بشم ؛ پس :


خط می کشم به جرم پدر روی این سجل
من یک الاغ مسخره ام مانده توی گِل
دنیا همیشه حال مرا می زده به هم
یا در تهوع است جهان از من ِ کسل ؟
من با خدای ساکت خود حرف می زنم
او مرده نیست نیچه ی کوچک ! گرفته سل !؟
در سرفه های زرد و سیاهش فسیل شد
وقتی غبار وسوسه ها مان/ده روی دل
اصلاً گناه توست که ما خاک می خوریم
از جرم سیب خورده ترازو شده خجل !

بالا می آورم پدرم را که مرد بود
تا در خودم ظهور کنم بعد این دوئل


و یک رباعی که تقدیمش می کنم به کسی که سالهاست ازش دورم _ به خودم _ :

با مرگ و بقا نبرد دارم بی تو
پاییز همیشه زرد دارم بی تو
در فصل تبر امید باران ... تا کی ؟
شبهای غریب و سرد دارم بی تو




* فسوخت : جسارتا ً این یک بی ادبی ادبی در ادبیاته !! که افعال رو دل پیچه می ندازه و ... از اینجا به بعد صحنه داره و فعلا در وبلاگ من نمی گنجه !!

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

دوستان عزیز گلستانی و بخصوص شرق استان ؛ مجله تخصصی (( همین فردا بود )) پیرامون غزل پست مدرن با شماره سوم خود از هم اکنون در دسترس علاقمندان خواهد بود . برای دسترسی سریعتر می توانید با بنده تماس بگیرید ( 09369558624 ) و سایر دوستان می توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر از نحوه اشتراک و تهیه مجله و یا جهت اطلاع از نمایندگی شهر و یا نزدیکترین نمایندگی استان خود به وبلاگ آقای سید مهدی موسوی یا خانم لیلا اکرمی ( در لینک پیوندهام هستند ) مراجعه نمایند .