چند وقت پیش که اومدم به روز کنم با مانعی که بعدا فهمیدم شری آلوده به خیر بوده ناکام موندم ، اتفاق تلخی که هزینه ی زیادی داشت و هنوز هم روی دامنم میشه لکه هاش رو ریشه یابی کرد ! با کلی تحریف در چگونگی رویدادی که برام پیش اومده ، یاد داستان اون گنجشکه که از زور فشار سرما جیغ و جیک می کرد افتادم که نتایج مشابهی داشت :

آره بعد از کلی جیغ و جیک کردن گنجشک ، آقا گاو مهربون از راه میاد و با یک تاپاله ی گرم از گنجشک پذیرایی می کنه ، گنجشک هم که گرم شده بود و از بوی بد تاپاله ها دوباره شاکی! شروع به جیغ و جیک می کنه . اینبار آقا گربه ی جنتلمن به فریادش میرسه و اون رو از تاپاله ها در میاره و با یک لیس محبت آمیز تمیز و نوش جانش می کنه !

نتایج داستان :

۱- هر وقت مشکلی پیش میاد داد و بیداد نکن .

۲- هر کس به حضور مبارک میرینه صرفا بدت رو نمی خواد .

۳- هر دسته گلی هم که تو رو از کثافت بیرون میاره منجی و خیر خواه تو نیست .

و نتیجه مشترک این داستان با خاطره من :

در هر شری خیری پنهان و در هر خیری شری نهفته است !

به هر طریق امروز به روزم و از همیشه بهترم چون دارم سفری به کوچ میرم ! به امیدی که هجرت راه گشاست ، پس بهتره که بگذریم که از هر چه بگذریم سخن شعر خوشتر است :

 

خرمای چشمهای شما ، نان قلبتان

سنگین شده است بر غم تاریخی جهان

سنگین شده است جای قدم های مرد شهر

در کوچه های کوفه صفت ، زخمی گمان !

من ابن ملجمم ؟! ... به خدا ... باورم کنید

در واجبات مستحبم ! مرده آرمان

گم گشته ام که بی تو چراغی نمانده است

در خواب نهروان زمین نیست آسمان

وقتی عروج سمت خدایان دیگری ست

وقتی قطام (( روح خدا )) گشت ناگهان ،

چشمان اوست قبله ی هر اتفاق و بعد

شمشیر می خورد به سر باور زمان

 

آقا چه خوب شد که در این عصر برزخی

زخمی نمی زنم به شما یا تبارتان !!

یا نه هنوز کورم و باور نمی کنم ...

یا نه هنوز در به درم ... یا که توأمان

این قصه های تلخ به پایان نمی رسند

شیرین تمام کن همه را خوب مهربان

اصلا هنوز فکر یتیمان کوچه اید ؟

پس من همیشه منتظرم تا ...